گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد پنجم
[سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 73 تا 75



اشاره
وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَکَ عَنِ الَّذِي أَوحَینا إِلَیکَ لِتَفتَرِيَ عَلَینا غَیرَهُ وَ إِذاً لاتَّخَ ذُوكَ خَلِیلًا [ 73 ] وَ لَو لا أَن ثَبَّتناكَ لَقَد کِدتَ تَرکَنُ
وَ إِن کادُوا » 310- إِلَیهِم شَیئاً قَلِیلًا [ 74 ] إِذاً لَأَذَقناكَ ضِ عفَ الحَیاةِ وَ ضِ عفَ المَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَینا نَصِیراً [ 75 ] -قرآن- 1
- إن مخفّفۀ من إنّ و کادوا اي اوشکوا لیفتنونک اي لیوقعونک فی الفتنۀ اي فی بلیّۀ یصرفک ممّا اوحی -قرآن- 1 « لَیَفتِنُونَکَ
اي ضعف « ضِ عفَ الحَیاةِ وَ ضِعفَ المَماتِ » اي تمیل رکن یرکن و رکن یرکن رکونا مال إلیه « تَرکَنُ » 33 [ صفحه 292 ] إلیک
106 - در سبب نزول اینکه آیات اقوالی است: [ 1] آنکه قریش - 17 -قرآن- 69 - عذاب الدّنیا و ضعف عذاب الاخره. -قرآن- 7
بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله عرض کردند نمیگذاریم تو استلام حجر کنی تا تو بتهاي ما را استلام نکنی [دست نمالی تبرّك
نکنی] رسول خدا در دل گذرانید و حدیث نفس کرد که چه ضرري براي من دارد که آنها را استلام کنم در صورتی که خدا
میداند من از آنان بدم میآید و مکروه خاطر من است و بعد حجر را استلام کنم و لذا اینکه آیه نازل شد و اینکه قول سعید بن
جبیر است. [ 2] آنکه قریش گفتند تو از دشنام دادن بخدایان ما و تسفیه عقاید و احکام ما دست بدار و اینکه غلامان و مردمان
پست را که بوي خوش ندارند از نزد خود بران و دور کن تا ما در مجلس تو بنشینیم و سخنان ترا بشنویم و پیغمبر صلّی اللّه
علیه و آله در اسلام آنها طمع کرد و اینکه آیه نازل شد. [ 3] آنکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بتها را از مسجد بیرون
ریخت و قریش از او خواستند که بتی را که در مروه است رها کند و آنرا نشکند و حضرت اول قصد ترك آنرا کرد و بعد امر
بشکستن آن فرمود و اینکه آیه بدانجهت نازل شد و اینکه قول عیّاشی است باسناد خود از معصومین علیه السّلام. [ 4] آنکه آیه
در باره قوم ثقیف نازل شده که گفتند ما با تو مبایعت میکنیم بشرط سه امر که با ما رفتار کنی یکی آنکه ما را از انحناء یعنی
خم شدن معاف کنی و مقصودشان نماز بود دیگر آنکه ما بتهاي خود را بدستهاي خود نشکنیم سه دیگر آنکه یک سال بما
مجال دهی از بت لات بهرهمند شویم و حضرت فرمود دینی که در آن رکوع و سجود نباشد در آن خیري نیست و اما
نشکستن بتها بدست خودتان مانعی نیست موافقت میشود و امّا طاعت لات آنرا هم منع نمیکنم و رسول خدا برخاست و وضو
گرفت و عمر بن الخطاب گفت چه شما را وادار کرده که رسول خدا را اذیّت کنید زیرا او نمیخواهد در زمین عرب بتی باقی
[ [ صفحه 293 ] بگذارد و آنها بخواهش خود ادامه دادند تا آنکه اینکه آیات نازل گشت و اینکه بروایت إبن عباس است. [ 5
آنکه قوم ثقیف گفتند ما را یک سال مهلت بده تا ما هدایائی که براي خدایانمان میآورند بگیریم و چون آنها را گرفتیم آنها
را میشکنیم و مسلمان میشویم و حضرت قصد مهلت دادن بآنها را داشت که اینکه آیه نازل شد. و اینکه قول کلبی است که
عطیه از إبن عباس روایت کرده است.
تفسیر معانی:
اشاره
-73 حقّا که نزدیک بود کفّار ترا بلغزانند و دچار فتنه و بلیّهاي ساخته و از آنچه ما بتو وحی کردهایم [یعنی از حکم قرآن]
منصرف سازند تا غیر از آنچه ما وحی کردهایم بر ما افترا بزنی [زیرا تو با خبري که جز وحی کلامی نمیگوئی و نباید بگوئی
و اگر پیروي میل و خواهش آنها را بکنی مانند مفتري خواهی بود] و تو اگر خواهش آنها را اجابت کنی و بمیل آنها عمل
نمائی در اینحال ترا دوست خواهند داشت و اظهار خلّت و صداقت با تو خواهند کرد [چون با آنها موافقت کردهاي]. 74 - و
اگر ما ترا پایدار نکرده بودیم [و قلب ترا بر حق و رشد بوسیله نبوّت و عصمت و معجزات و الطاف خفیّه ثابت نمیساختیم]
محققا نزدیک بود اندکی مایل شوي و بطرف آنها کمی رکون و سکون پیدا کنی. 75 - در اینکه هنگام [یعنی اگر چنین
میکردي و براي قبول خواهش آنها تمایل مینمودي] ما هم دو چندان از عذاب دنیوي و دو چندان از عذاب اخروي [که
بمشرکین میچشانیم] بتو میچشانیدیم و آنوقت براي خودت یار و یاوري که ترا از عذاب ما برهاند] نمییافتی. إبن عباس ره
گوید رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله معصوم است لکن اینکه گفتار حق تخویف و تهدیدي براي امّت اوست که تا از مؤمنین
بیکی از مشرکین رکون و تمایلی در یکی از احکام و شرایع خدائی پیدا نکند و گرفتار عذاب نشود [و اینکه خداوند عذاب را
بمضاعف وعده فرموده است براي اینکه گناه مقرّبان [ صفحه 294 ] اعظم از گناه دیگران است]. [و نیز قتاده روایت میکند که
چون اینکه آیه نازل شد رسول خدا عرض کرد: اللّهمّ لا تکلنی إلی نفسی طرفۀ عین أبدا یعنی خدایا هرگز إلی الابد چشم
بهمزدنی مرا بخودم وامگذار].
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 76 تا 77
اشاره
وَ إِن کادُوا لَیَستَفِزُّونَکَ مِنَ الَأرضِ لِیُخرِجُوكَ مِنها وَ إِذاً لا یَلبَثُونَ خِلافَکَ إِلاّ قَلِیلًا [ 76 ] سُنَّۀَ مَن قَد أَرسَلنا قَبلَکَ مِن رُسُلِنا وَ
اي لیزعجونک بعداوتهم و مکرهم و ینزعونک بسرعۀ- و فسّر بعضهم « لَیَستَفِزُّونَکَ » 211- لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحوِیلًا [ 77 ] -قرآن- 1
- 21 -قرآن- 134 - السنۀ العادة و الرّویّه. -قرآن- 1 « سُنَّۀَ » اي بعد اخراجک « خِلافَکَ » الاستفزار بالاستزلال بالفارسیّه بلغزانیدن
173 - در سبب نزول اینکه آیات نیز دو قول است قولی از مجاهد و قتاده که گفتهاند در باره اهل مکّه نازل - -145 قرآن- 164
شده است که بر اخراج پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از آنجا همّت گماشتند و بروایت إبن عباس در باره یهود مدینه نازل
شده است که چون رسول خدا بآن جا ورود فرمود گفتند اینکه زمین پیغمبران نیست و زمین انبیاء شام است و اگر تو پیمبري
حق آنستکه بشام روي تا ما بتو ایمان آوریم و اینکه آیه بدانجهت نازل شد.
تفسیر معانی:
اشاره
-76 و همانا نزدیک شد که ترا از زمین [شهري که در آن ساکن هستی] بلغزانند و حرکت دهند تا ترا از آنجا بیرون کنند و
چون چنین کنند و ترا بیرون نمایند بعد از تو [یعنی بعد از اخراج تو] جز مدت و زمان کمی خودشان باقی نخواهند ماند
[چنانکه بفاصله کمی رؤساء قریش در جنگ بدر کشته [ صفحه 295 ] شدند و همچنین بر یهودان بنی قریظه و بنی النضیر شد
آنچه که شد و بر آنها رسید آنچه که رسید]. 77 - [اگر ترا بیرون کنند ما هم بعد از خروج تو آنها را ریشهکن میسازیم چه]
اینکه سنّت و روش و عادت ما در باره امم پیغمبرانی بود که پیش از تو فرستادیم [که هر رسولی فرستادیم و قومش او را
اخراج کردند آنقوم را هلاك کردیم] و در سنّت و عادت جاریه ما تغییر و تبدیلی نخواهی یافت [یعنی کسیرا نمیرسد که
سنّت ما را منقلب و باطل سازد]. در تفسیر مجمع البیان گوید: صحیح در مراد هر دو آیه مشرکین مکّهاند و آنها هم حضرت
رسول صلّی اللّه علیه و آله را از مکّه اخراج نکردند بلکه قصد اخراج او را داشتند و در اینکه أمر اهتمام مینمودند چنانکه در
آیه [وَ إِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا- إلی قوله- أَو یُخرِجُوكَ] اشاره فرموده است و چون مأمور بخروج شد آنها از خروج
آنحضرت پشیمان شدند و اموالی تضمین کردند که آنحضرت برگردد و نتوانستند و اگر او را اخراج کرده بودند گرفتار
328- 292 -قرآن- 312 - عذاب استیصال میشدند و ریشهکن میگشتند. -قرآن- 251
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 78 تا 81
اشاره
أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمسِ إِلی غَسَقِ اللَّیلِ وَ قُرآنَ الفَجرِ إِنَّ قُرآنَ الفَجرِ کانَ مَشهُوداً [ 78 ] وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَۀً لَکَ عَسی
أَّدخِلنِی مُدخَلَ صِ دقٍ وَ أَخرِجنِی مُخرَجَ صِ دقٍ وَ اجعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلطاناً
ِ
أَن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحمُوداً [ 79 ] وَ قُل رَب
اي لزوال « لِدُلُوكِ الشَّمسِ » [ 434 [ صفحه 296 - نَصِیراً [ 80 ] وَ قُل جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ إِنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقاً [ 81 ] -قرآن- 1
الشّمس و قیل لغروبها یقال دلکت الشّمس تدلک دلوکا اي زالت ساعۀ الزوال او غربت او اصفرّت او مالت فسمّی الزوال
اي الی « إِلی غَسَقِ اللَّیلِ » دلوکا لان الناظر الیها یدلک عینیه لشدّة شعاعها و سمی الغروب دلوکا لأنّ الناظر یدلک عینیه لیتبینها
اي و صلاة الصبح سمیت الصّلاة قرآنا لأنّه « وَ قُرآنَ الفَجرِ » ظلمته و هو وقت صلاة العشاء الاخیرة و الغاسق اللّیل اذا غاب الشّفق
اي « زَهَقَ » و النفل الغنیمۀ و الزیادة « نافِلَۀً » اي فاترك الهجود فیه لتصلّی. کالتأثّم ترك الاثم و الهجود النوم « فتهجّ د به » رکنها
584- 547 -قرآن- 575 - 400 -قرآن- 537 - 295 -قرآن- 380 - 23 -قرآن- 270 - ذهب هلک. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-78 برپا بدار و مداومت کن نماز را از زوال خورشید [یعنی ظهر که از وسط السّماء میگذرد] تا تاریکی شب [که نصف شب
است] و برپادار قرآن فجر را [یعنی نماز طلوع صبح را] زیرا نماز صبح مشهود و مورد شهادت ملائکه شب و روز است. در
تفسیر مجمع البیان گوید که اینکه آیه جامع نمازهاي پنجگانه است چه دو نماز دلوك یعنی زوال خورشید شامل ظهر و عصر
است و دو نماز غسق اللّیل یعنی تاریکی شب شامل نمازهاي مغرب و عشاء آخره است و مراد از قرآن فجر نماز صبح است و
اینست نمازهاي پنجگانه بنا بقول حسن که واحدي هم آنرا اختیار کرده است. و در تفسیر روح البیان هم که از عامّه است نیز
بهمین قول است چنانکه گوید [فالآیۀ تدل علی تفسیر الدلوك بالزّوال جامعۀ للصلوات الخمس]. و در تفسیر صافی گوید: در
کافی و فقیه و تهذیب و عیاشی از باقر علیه السّلام روایت میکند که از نمازهائیکه خداوند فرض و واجب فرموده پرسش شد
فرمود پنج نماز در شب و روز است پرسش شد که آیا خداوند آنها را در کتابش بنام ذکر و بیان فرموده است فرمود بلی
خداي تعالی به پیغمبرش فرماید: برپادار نماز را از دلوك شمس تا ظلمت شب و دلوك زوال آن است پس نمازهائی که بین [
صفحه 297 ] زوال خورشید تا تاریکی شب است چهار نماز است که خدا آنها را بیان کرده و نام آنها را و وقت آنها را ذکر
فرموده است و عسق لیل نصف شب است سپس فرموده است و قرآن الفجر إنّ قرآن الفجر کان مشهودا و اینکه نماز پنجم
است و در کافی است که پرسیدند افضل اوقات در نماز صبح کدام است فرمود با طلوع فجر زیرا خدا میفرماید و قرآن الفجر
زیرا قرآن فجر مشهود است یعنی نماز صبح را ملائکه شب و ملائکه روز شهادت میدهند و چون بنده نماز صبح را با طلوع
فجر بگذارد دو مرتبه براي او ملائکه ثبت میکنند ملائکه شب علی حده و ملائکه روز جداگانه. و در روح البیان گوید: یعنی
فرشتگان شب او را مشاهده میکنند و در آخر أعمال دیوان شب ثبت مینمایند و ملائکه روز او را میبینند و در افتتاح اعمال
روز ثبت میکنند. و در تفسیر مجمع و روح البیان هر دو اشاره میکند در مجمع گوید در فرمایش خداي تعالی [وَ قُرآنَ الفَجرِ]
فایده بزرگی است که دلالت میکند بر اینکه که نماز جز بقرائت قرآن درست نیست زیرا اینکه فرموده است [أقم الصلاة و اقم
القرآن] أمر شده است که اقامه نماز باید بقرائت قرآن شود حتّی اینکه نماز را بنام قرآن نامیده است پس نماز جز بقرائت قرآن
118 و در روح البیان گوید: و سمّیت قرآنا لأنّه رکنها کما تسمّی رکوعا و سجودا. 79 - و در قسمتی - نخواهد بود. -قرآن- 98
از شب خواب را ترك کن بخواندن نماز که آن نماز شب نافلهاي یعنی زیادهاي بر فرایض تست [یعنی اینکه نماز شب بر تو
واجب است و بر غیر تو واجب نیست و براي غیر تو فضیلت و مزیّتی است بنا بروایت إبن عباس و بقولی نافلههاي شب بر
آنحضرت واجب بوده و وجوب آن باین آیه نسخ شده است و بقولی معناي آن اینکه است که نوافل شب براي تو فضیلتی
است و براي غیر تو کفاره است زیرا هر انسانی که بترسد فریضهاش قبول نشده باشد نافله [ صفحه 298 ] کفّاره آن است و
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله محتاج بکفّاره نیست و اینکه قول مجاهد است و بقولی معناي آیه اینکه است که براي تو و غیر تو
نافله و فضیلت است منتها پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را مخصوص بخطاب قرار داد که غیر او هم باو اقتداء کند و بسنّت
آنحضرت تشویق شود] امید است و البته چنین است که پروردگار تو [در روز قیامت] ترا بنحوي از قبر برانگیزد که در آن
مورد ستایش و حمد همگان باشی یا مقامی بتو بدهد که اولین و آخرین ترا ثناگر باشند [و آن مقام شفاعت است که تو بر
جمیع خلایق شرافت یابی و اجماع مفسّرین بر اینست که مقام محمود همان مقام شفاعت است و آن مقامی است که در آن
مردم را شفاعت کند و مقامی است که لواء حمد را بدست آنحضرت دهند و تمام انبیاء و ملائکه در زیر آن گرد آیند و
آنحضرت اول شافع و اوّل مشفّع میباشد]. در مثنوي گوید: گفت پیغمبر که روز رستخیز || کی گذارم مجرمانرا اشک ریز من
شفیع عاصیان باشم بجان || تا رهانمشان ز اشکنجه گران عاصیان اهل کبائر را بجهد || وارهانم از عتاب و نقض عهد
صالحان امّتم خود فارغند || از شفاعتهاي من روز گزند بلکه ایشانرا شفاعتها بود || گفتشان چون حکم نافذ میرود و دیگري
گوید: دلا برخیز و طاعت کن که طاعت به ز هر کار است || سعادت آنکسی دارد که وقت صبح بیدار است خروسان در
سحر گویند قم یا أیّها الغافل || تو از مستی نمیدانی کسی داند که هشیار است و اینکه اشعار منسوب بابن عباس رضی اللّه عنه
است که فرماید: اذا کثر الطعام فحذّرونی || فانّ القلب یفسده الطعام اذا کثر المنام فنبّهونی || فانّ العمر ینقضه المنام [ صفحه
299 ] إذا کثر الکلام فسکّتونی || فانّ الدّین یهدمه الکلام إذا کثر المشیب فحرّکونی || فانّ الشیب یتبعه الحمام 80 - و بگو [
یا محمّد] اي پروردگار من مرا در آنچه برسالت فرستادهاي داخل کن داخل کردن صدق و از آن خارج کن [مرگ] سالما
خارج کردن صدق [یعنی مرا بر وحی و رسالت اعانت و کمک فرما] یا مرا بمدینه بصدق داخل فرما و از آن بسوي مکّه براي
فتح بصدق خارج فرما- یا مرا در هر امري بصدق داخل و بصدق خارج نما- یا در موقع مرگ مرا بصدق داخل در قبر کن و
در موقع بعث و حشر بصدق خارج کن [و مدخل و مخرج صدق یعنی فرجام نیک و عاقبت محموده در دین و دنیا و خیر دنیا
و آخرت] و از نزد خودت [یعنی از خزائن نصرت و رحمت خود] براي من عزّت و سلطنت و برهان و حجّتی عنایت فرما [تا
بوسیله آن آنچه مرا مانع از اقامه فرائضم باشد دور سازم و براي من قوّه و نیروئی براي فیروزي نسبت بدشمنان تو باشد و با آن
حجّت قوي و نصرت عزیز بر سایر ادیان باطله فیروز گردم]. 81 - و بگو [ یا محمّد] حق آمد [یعنی دین اسلام ظاهر شد] و
باطل محو و زایل شد [یعنی شرك و پرستش غیر خدا و اطاعت شیطان از بین رفت] زیرا که پوچ و باطل زایل شدنی و از بین
رفتنی است. و امّا قشیري ره گفته است: [حق آنستکه براي خدا بود و باطل آنکه بغیر او باشد] صاحب تأویلات بر آنستکه حق
وجود ثابت واجب است عزّ شأنه که ازلی و ابدي است و باطل وجود بشري امکانی که قابل زوال و فناست و چون اشعه
لمعات وجود حقّانی ظاهر گردد وجود موهوم ممکن در جنب آن متلاشی و مضمحل شود. همه هر چه هستند از آن کمتراند
|| که با هستیش نام هستی برند چو سلطان عزّت علم برکشد || جهان سر بجیب عدم درکشد از إبن مسعود رض مروي است
که چون حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روز فتح [ صفحه 300 ] داخل مکّه شد و در اطراف کعبه سیصد و شصت
بت بود آنحضرت با تعلیمی که در دست داشت بهر بتی اشاره میفرمود و جاء الحقّ و زهق الباطل میخواند و یک بیک بتها
سرنگون میشدند تا همه مضمحل گشتند و بت خزاعه که در بالاي کعبه بود فرمود یا علی آنرا بینداز و او بالا رفت و آن بت را
بینداخت و بشکست [روح المعانی].
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 82 تا 84
اشاره
وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلاّ خَساراً [ 82 ] وَ إِذا أَنعَمنا عَلَی الإِنسانِ أَعرَضَ وَ نَأي بِجانِبِهِ
« وَ نَأي بِجانِبِهِ » 320- وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُساً [ 83 ] قُل کُلٌّ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُم أَعلَمُ بِمَن هُوَ أَهدي سَبِیلًا [ 84 ] -قرآن- 1
اي « شاکِلَتِهِ » شدید الیأس عن روح اللّه « یَؤُساً » اي بعد بنفیه عنه کأنّه مستغن مستبد بأمره و یجوز أن یکون کنایۀ عن الاستکبار
165- 122 -قرآن- 152 - 23 -قرآن- 113 - طریقته الّتی تشاکل حاله أو جوهر روحه و أحواله التابعۀ لمزاج بدنه. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-82 و نازل میکنم ما [آنچه را در] قرآن بیان میکنیم شفاء و نعمت براي مؤمنان [یعنی آنچه بیان آن کوري جهل و حیرت
شک را زایل میکند و نظم و تألیف و فصاحت و بلاغت معجز آن دال بر صدق پیامبر است و از اینکه جهت شفاء از جهل و
شک و کوري در دین است و همچنین شفاء دلهاست و تبرّك بآن و قرائت آن و استعانت از آن دافع دردها و ناخوشیهاست
و خداوند بوسیله آن بسیاري از مکروهات و زیانها را بر حسب اقتضاي حکمت رفع میفرماید [ صفحه 301 ] و با ادلّه توحید و
عدل و بیان شرایع و امثال و حکم مردم را بصلاح امور دین و دنیاشان رهبري میکند و براي دنیا و آخرتشان شفاء است و
براي مؤمنان که از آن سودمند و بهرهورند نعمت و رحمت است] [ولی] براي مردمان ستمکار [یعنی کافران و
تکذیبکنندگان که هر چیز را در غیر موضع خود مینهند و از اینکه جهت بنفس خود ظالمند به اینکه که فی نفسه شفاء از
دردها و هلاکتهاست] آنها را جز زیان و خسارت چیزي نمیافزاید [یعنی براي کفرشان و تدبّر و تفکّر نکردنشان در قرآن
مستحقّ عقاب میگردند و از ثواب خدائی زیان میبرند یا به اینکه معنی که قرآن خبث سرائر آنها را و جلسههاي مخفی که
براي مکر و کید نسبت برسول خدا تشکیل میدهند قرآن هویدا و آشکار میسازد و آنها را رسوا مینماید و از اینجهت خسارت
نصیبشان میگردد]. یکی از بزرگان گوید براي شفاء مریضی در خواب باو دستور داده شد که آیات شفاء را که در قرآن است
جمع کند و بر او بخواند و در ظرفی آنها را بنویسد و آب بر آن ریخته بمریض بنوشاند و او چنین کرد و بیمار شفا یافت [و
آیات شفاء در قرآن شش است باین شرح]. [ 1] وَ یَشفِ صُدُورَ قَومٍ مُؤمِنِینَ [ 2] شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ [ 3] فِیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ [ 4] وَ
-41- نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ [ 5] وَ إِذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفِینِ [ 6] قُل هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُديً وَ شِفاءٌ. -قرآن- 5
265 و تاج الدین السبکی ره در طبقات خود - 214 -قرآن- 219 - 176 -قرآن- 181 - 101 -قرآن- 106 - 73 -قرآن- 78 - قرآن- 46
گفته است: بسیاري از مشایخ را دیدم اینکه آیات را مینوشتند و در ظرف آبی بمریض مینوشانیدند و عافیت مییافت. و در
حدیث است که فرمود: من لم یستشف بالقرآن فلا شفاه اللّه و آن شامل امراض جسمانی و روحانی هر دو است. 83 - و چون
بر آدمیزاد انعام و احسان کنیم [بجاي آنکه با دعا و تضرّع و ابتهال بما اقبال کند] از ما رو برمیگرداند و کناره میگیرد [و با
عجب [ صفحه 302 ] و تکبّر از حقّ دوري میکند] و چون بدي باو رسد [یعنی محنت و شدّتی یا فقر و فاقتی باو رو کند بجاي
آنکه امید فرج داشته باشد بیصبري پیشه میکند] و نومید میباشد [بخلاف مؤمن که امید روح و فرج دارد و اینکه امراض و
بلایا را خداوند شرّ نامیده براي آنستکه کافران را شرّ و بد میداند و طباع طبعا از آنها تنفّر دارد و الّا فی الحقیقۀ صلاح و
حکمت و صواب است]. 84 - بگو [ یا محمّد] هر کسی [خواه مؤمن و خواه کافر] آن میکند که از او میسزد [هر کسی آن
کند کزو شاید] [یعنی بر طبیعت و خلیقت خود و بر طریقه و سنّتی که معتاد است و در کیش و سیره او صواب و حق است
عمل میکند ولی] پروردگارتان بآنکس که بر راه بهتري میرود و بهدایت نزدیکتر است داناتر است [یعنی میداند که کدامیک
از دو دسته بر هدایت و کدامیک بر ضلالتاند یا کدامیک دینش درستتر و طریقه عملش نیکوتر است و هر کس را بعملش
پاداش میبخشد. ملّا در مثنوي گوید: در زمین گر نیشکر ور خوردنی است || ترجمان هر زمین نبت وي است
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 85 تا 89
اشاره
وَ یَسئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن أَمرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُم مِنَ العِلمِ إِلاّ قَلِیلًا [ 85 ] وَ لَئِن شِئنا لَنَذهَبَنَّ بِالَّذِي أَوحَینا إِلَیکَ ثُمَّ لا
تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَینا وَکِیلًا [ 86 ] إِلاّ رَحمَۀً مِن رَبِّکَ إِنَّ فَضلَهُ کانَ عَلَیکَ کَبِیراً [ 87 ] قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الإِنسُ وَ الجِنُّ عَلی أَن یَأتُوا
مَّثَلٍ فَأَبی أَکثَرُ
ِ
بِمِثلِ هذَا القُرآنِ لا یَأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو کانَ بَعضُ هُم لِبَعضٍ ظَهِیراً [ 88 ] وَ لَقَد صَ رَّفنا لِلنّاسِ فِی هذَا القُرآنِ مِن کُل
الظّهیر المعین و هو المظاهر و اصله من الظهر کانّ کلّ واحد یسند « ظَهِیراً » [ 574 [ صفحه 303 - النّاسِ إِلاّ کُفُوراً [ 89 ] -قرآن- 1
اي جحودا و هو من مصادر کفر. - « کُفُوراً » اي و لقد کرّرنا و بیّنا بوجوه مختلفه « وَ لَقَد صَ رَّفنا » ظهره إلی صاحبه فیقوّي به
85 - و از تو پرسش میکنند [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] از ماهیّت 185- 134 -قرآن- 175 - 11 -قرآن- 115 - قرآن- 1
روح [که بدن انسان بآن زنده است و تدبیر کارهاي بدن را میکند چیست! یا بقولی میپرسند ترا از جبرئیل یا از فرشتهاي که
مافوق تمام ملائکه است و نام او روح است یا از حضرت عیسی علیه السّلام که او نیز روح نامیده میشود یا از قرآن که چگونه
بتو القاء میشود و چگونه معجز است و مخالف با انواع سخنان ما از خطب و اشعار است که در آیه دیگري فرموده است وَ
کَ ذلِکَ أَوحَینا إِلَیکَ رُوحاً مِن أَمرِنا] در جواب بگو روح از امر پروردگار من است [و آن امري است که پروردگار من بآن
عالم است و احدي از آن مطّلع نیست و بکلمه کن و از غیر مادّه و مدّه بوجود میآید و بأمر او حدوث و تکوین مییابد و اگر
سؤال از قرآن بوده باشد من أمر ربّی یعنی من وحی ربّی] و از علم جز مقدار کمی بشما عطا نشده است [و در برابر معلومات
570 [و در تفسیر کاشفی گوید: شیخ أبو مدین مغربی قدّس سرّه - بیانتهاي خداوند جز اندکی بشمار نمیرود]. -قرآن- 520
فرموده که اینکه اندکی که خداي ما را داده است از علم نه از آن ماست بلکه عاریت است نزدیک ما و به بسیاري از آن
نرسیدهایم پس ما علی الدّوام جاهلانیم و جاهل را دعوي دانش نرسد]. [و نیز در همان تفسیر در شأن نزول اینکه آیت گوید:
آوردهاند که کفّار [ صفحه 304 ] عرب [نضر بن حارث و أبیّ بن خلف و عقبۀ إبن أبی معیط] را بمدینه فرستادند تا از یهود
یثرب حال حضرت پیغمبر را صلّی اللّه علیه و آله استفسار نمائید چون با ایشان ملاقات کرده أحوال باز گفتند یهود متعجّب
شده گفتند اي صنادید عرب ما دانستهایم که ظهور پیغمبري نزدیک است و از سخنان شما رایحه أحوال نبی استشمام میتوان
کرد شما بجهت آزمایش از او بپرسید که طواف مشرق و مغرب که کرده! [مقصود از ذو القرنین] و احوال جوانانی که در
زمان پیشین گم شدند [مقصود از اصحاب کهف] چگونه است و روح چیست و اگر هر سه سؤال را جواب دهد یا هیچکدام
را جواب ندهد، بدانید که او پیغمبر نیست و اگر دو را جواب دهد و از روح هیچ نگوید پیغمبر است. ایشان بمکّه آمده
مجلسی ساخته از آن حضرت سؤال نمودند آن دو سؤال را جواب آمد و در قصه روح اینکه آیت نازل شد که یَسئَلُونَکَ عَنِ
الرُّوحِ] [و در سایر تفسیرها هم أقوال مؤید اینکه قول از فریقین بسیار است و أقوال دیگري هم ذکر شده که ذکر آنها موجب
167 [و در تفسیر صافی بنقل عیاشی از حضرت امام باقر علیه السّلام در باب فرمایش خداي تعالی - اطناب است]. -قرآن- 137
روایت کرده است که فرمود: تفسیر آن در باطن اینستکه [لم یؤت العلم إلّا اناس یسیر یعنی علم « وَ ما أُوتِیتُم مِنَ العِلمِ إِلّا قَلِیلًا »
358- 152 -قرآن- 312 - جز بمردمانی نادر و کم داده نشده است] و فرمود وَ ما أُوتِیتُم مِنَ العِلمِ إِلّا قَلِیلًا منکم]. -قرآن- 104
-86 و بحق سوگند اگر ما بخواهیم و مشیّت ما تعلّق بگیرد که آنچه را بتو وحی فرستادهایم و اینکه قرآنیرا که بتو نازل
کردهایم [از سینه تو و سینه امّت تو] محو کنیم محو میکنیم [تا اینکه اثري از آن باقی نماند] و پس از آن حافظی که آنرا براي
تو محفوظ دارد و ذکر آنرا در دل تو نگاهدارد نیابی- یا وکیلی که آنرا براي تو از ما پس بگیرد بدست نیاوري [حسن و أبی
87 - لکن [ مسلم و اصمّ گفتهاند که اینکه آیه دلالت میکند بر اینکه سؤال کفّار راجع بقرآن بوده است]. [ صفحه 305
رحمت و عنایت خداي پروردگار تو [آنچه لازم بوده است از علوم بتو عطا فرموده و قرآن را در قلب تو و قلوب مؤمنان ثابت
و برقرار باقی گذارده و محو نخواهد فرمود. زیرا فضل خداوند [در گذشته و آینده] بر تو بسیار و بزرگ است [که ترا بنبوّت
اختیار کرده و بقرآن اختصاص داده است. [کاشفی در تفسیر خود گوید: بدرستیکه فضل اوست بر تو بزرگ که ترا سیّد ولد
آدم ساخته و ختم پیغمبران گردانید و لواء حمد و مقام محمود بتو داد و قرآن بتو فرستاده در میان امّت تو باقی میگذارد و محو
نمیسازد]. 88 - بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله بکسانیکه جلالت قدر تنزیل را نمیشناسند بلکه آنرا گفتار بشر میپندارند:
بحق سوگند] اگر تمام آدمیان و پریان گرد هم آیند و متّفق شوند بر اینکه بمانند اینکه قرآن [در بلاغت و کمال معنی و حسن
نظم و إخبار از غیب و خالی از تناقض و غیره] بیاورند [که بر شنوندگان تفاوت بین آنها دشوار باشد] از اینکه کار عاجز
میشوند و مثل و مانند آنرا نمیآورند. هر چند پارهاي از آنها معین و کمک و یاور پاره دیگر باشند [و باصطلاح پشت بر پشت
یکدیگر دهند و بخواهند شبیه و مانند اینکه قرآن را بیاورند نتوانند]. 89 - و براستی سوگند که ما در اینکه قرآن [هر چه را
محتاج إلیه بوده است از دلایل و امثال و عبر و احکام و آنچه در دین و دنیا بآن نیازمند بودهاند بیان کردهایم] و هر مثالی را
تکرار کردهایم و لکن اینکه بیشتر مردم آنرا نپذیرفتهاند نیست مگر از روي انکار و کفران. [ملّا در مثنوي گوید]: خوش بیان
کرد آنحکیم غزنوي || بهر محجوبان مثال معنوي که ز قرآن کو نبیند غیر قال || اینکه عجب نبود ز اصحاب ضلال کز شعاع
[ آفتاب پر ز نور || غیر گرمی مینیابد چشم کور تو ز قرآن اي پسر ظاهر مبین || دیو آدم را نبیند جز که طین [ صفحه 306
ظاهر قرآن چو شخص آدمی است || که نقوشش ظاهر و جانش خفی است و در حدیث آمده است: ثلاثۀ هم الغرباء فی
الدنیا [القرآن فی جوف الظالم] [و الرجل الصالح فی قوم سوء] و المصحف فی بیت لا یقرأ منه]. و شیخ سعدي در اینمعنی
گوید: علم چندانکه بیشتر خوانی || چون عمل در تو نیست نادانی نه محقق بود نه دانشمند || چارپائی بر او کتابی چند آن
تهی مغز را چه علم و خبر || که برو هیزم است یا دفتر [ایضا]: عالم اندر میان نادانان || مثلی گفتهاند صدیقان شاهدي در
میان کوران است || مصحفی در میان زندیقان
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 90 تا 95
اشاره
[ وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی تَفجُرَ لَنا مِنَ الَأرضِ یَنبُوعاً [ 90 ] أَو تَکُونَ لَکَ جَنَّۀٌ مِن نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الَأنهارَ خِلالَها تَفجِیراً [ 91
أَو تُسقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمتَ عَلَینا کِسَفاً أَو تَأتِیَ بِاللّهِ وَ المَلائِکَۀِ قَبِیلًا [ 92 ] أَو یَکُونَ لَکَ بَیتٌ مِن زُخرُفٍ أَو تَرقی فِی السَّماءِ وَ
لَن نُؤمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّی تُنَزِّلَ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُهُ قُل سُبحانَ رَبِّی هَل کُنتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولًا [ 93 ] وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُمُ
604 قُل لَو کانَ فِی الَأرضِ مَلائِکَ ۀٌ یَمشُونَ مُطمَئِنِّینَ لَنَزَّلنا عَلَیهِم مِنَ - الهُدي إِلاّ أَن قالُوا أَ بَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولًا [ 94 ] -قرآن- 1
اي حتّی تخرج لنا من الإرض عینا لا « حَتّی تَفجُرَ لَنا مِنَ الأَرضِ یَنبُوعاً » [ 123 [ صفحه 307 - السَّماءِ مَلَکاً رَسُولًا [ 95 ] -قرآن- 1
اي قطعا جمع « کِسَ فاً » التفجیر التشقیق یقال فجر الماء و فجّره اي أنبعه من الإرض « تَفجِیراً » ینضب ماؤها و الینبوع یفعول من نبع
اي کفیلا بما تدّعیه و شاهدا علی صحّته و قیل معنی قبیلا اي مقابلۀ وجها لوجه کعشیر بمعنی « قَبِیلًا » کسفه. و قطع جمع قطعه
47 -قرآن- - اي انزّهه أن یتحکّم علیه إلی هذا الحدّ. -قرآن- 1 « سُبحانَ رَبِّی » اي من ذهب و اصله لغۀ الزینۀ « مِن زُخرُفٍ » معاشر
442 - إبن عباس ره گوید جماعتی از قریش که - 390 -قرآن- 424 - 268 -قرآن- 375 - 218 -قرآن- 258 - -142-131 قرآن- 209
عبارت بودند از [عتبه و شیبه پسران ربیعه و أبو سفیان بن حرب و اسود بن المطّلب و زمعۀ بن الاسود و ولید بن المغیرة و أبو
جهل بن هشام و عبد اللّه بن أبی امیّۀ و امیّۀ بن خلف و عاص بن وائل و نبیه و منبّه پسران حجّاج و نضر بن الحارث و أبو
البختري بن هشام] نزد کعبه گرد آمدند و بیکدیگر گفتند کسی نزد محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بفرستید که بیاید و با او
سخن بگوئید و مطلب را یکطرفه کنید لذا فرستادند و گفتند اشراف قومت جمع شدهاند تا با تو مکالمه کنند آنحضرت صلّی
اللّه علیه و آله بگمان اینکه آنها را در امر او سخنی پیش آمده است چون بسی بارشاد آنها آزمند بود بسوي آنها شتافت و در
مجلسشان نشست. گفتند یا محمّد ما ترا خواستهایم تا از تو پوزش بخواهیم زیرا کسی را نمیشناسیم که آنچه را تو با قوم خود
کردهاي او با قوم خود کرده باشد تو خدایان را دشنام داده و دین ما را نکوهش کرده و عقاید ما را سفیهانه پنداشتهاي و
جمعیّت ما را پراکنده ساختهاي. اگر تو آمدهاي مالی بدستآوري ما بتو میدهیم و اگر بزرگی [ صفحه 308 ] و آقائی طالبی
حاضریم ترا بزرگ خود قرار دهیم و اگر ناخوشی بتو رو کرده حاضریم طبیبی براي تو بخواهیم و درمانت کنیم. آنحضرت
صلّی اللّه علیه و آله فرمود هیچیک از اینها نیست بلکه خدا مرا بر شما مبعوث فرموده و کتابی فرستاده است اگر شما بپذیرید
آنچه را من آوردهام بهره دنیا و آخرت شما خواهد بود و اگر ردّ کنید صبر میکنم تا خداوند بین ما حکومت فرماید. گفتند
حال که چنین است چون هیچکس شهري تنگتر از ما ندارد از پروردگارت بخواه که اینکه کوهها را بجاي دیگر ببرد براي ما
رودخانههائی مانند رودهاي شام و عراق جاري سازد و از مردگان اشخاصی را از قبور برانگیزد که در بین آنها قصیّ باشد که
شیخی راستگو بوده است و ما از آنها در باره نبوّت تو بپرسیم که آیا آنچه میگوئی حق است یا باطل. حضرت فرمود براي اینها
هم من مبعوث نشدهام- گفتند حال که چنین نمیکنی پس از پروردگارت بخواه که فرشتهاي بفرستد و ترا تصدیق کند و براي
تو باغات و گنجها و کاخهائی از طلا فراهم سازد، فرمود براي اینهم من مبعوث نشدهام من آمدهام که آنچه را براي آن خدا
مرا مبعوث کرده است بشما برسانم اگر پذیرفتید فبها و الّا او بین من و شما حکم خواهد کرد. گفتند یک تیکه از آسمان را
براي ما بزیر انداز اگر بزعم و گمان تو خداي تو اگر بخواهد چنین خواهد کرد. فرمود اینهم بسته بخواست خداست اگر
بخواهد میکند. یکی از بین آنها گفت ما ایمان نمیآوریم تا تو خدا و فرشتگان را قبیله قبیله بیاوري. حضرت برخاست و
عمّهزاده آنحضرت هم [عبد اللّه بن أبی امیۀ المخزومی پسر عاتکه دختر عبد المطّلب] نیز با او برخاست و عرض کرد یا محمّد
صلّی اللّه علیه و آله قوم آنچه باید بر تو عرضه کنند کردند و نپذیرفتی و سپس کارهائی را براي خویشتن درخواست کردند و
نکردي و پس از آن از تو خواستند که در آنچه [ صفحه 309 ] آنها را بآن میترسانی تعجیل و شتاب کنی و نکردي بخدا
سوگند هرگز بتو ایمان نمیآورم تا اینکه نردبانی بگیري و با آن بسوي آسمان بالا روي و من بنگرم و با خود عدهاي از
فرشتگان را بیاوري که شاهد تو باشند و کتابی بیاوري که در باره تو شهادت دهد. و أبو جهل گفت او خدایان ما را سبّ
کرده و پدران ما را دشنام داده و من با خدا معاهده کردهام که سنگی بردارم و چون بسجده رود بر سر او بکوبم. رسول خدا
صلّی اللّه علیه و آله غمناك برگشت و چون اینکه رفتار قوم خود را بدید اینکه آیات نازل گشت. [مجمع]. 90 - و گفتند ما
تصدیق نبوّت ترا هرگز نمیکنیم تا اینکه زمین مکّه را [که کم آب است] بشکافی و براي ما [در وسط آن] چشمهاي جاري
سازي. 91 - یا ترا بستانی باشد و درختانی از نخل و تاك آنرا پوشانیده و نهرهائی از آب در وسط منشعب گردد تا آب در زیر
درختان جاري شود. 92 - یا تیکههائی از آسمان چنانکه گمان میکنی [و ما را میترسانی که آسمان منشق و منفطر میشود] فرو
بریزي- یا خدا و فرشتگانی را قبیل یعنی ضامن و کفیل گفتار خود بیاوري [ یا خدا را بیاوري و فرشتگان را صنف صنف و
قبیله قبیله در مقابل ما حاضر سازي که شهادت دهند دعوت تو صدق و حق است. 93 - یا خانهاي از طلا و نقش و نگار و
مذهّبشده بر تو باشد- یا بآسمان بالا بروي و [اگر هم بالا رفتی] ما باور نمیکنیم که تو ارتقاء یافتهاي مگر اینکه براي هر یک
از ما کتابی [از جانب خدا شاهد صحّت نبوّت خود] نازل کنی که ما آنرا بخوانیم- بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم]
منزّه است پروردگار من [که بدلخواه بندگان خود عملی کند یا صفت اجسام باو دهند و رو برو شدن با او و نزول یا آوردن او
را جایز بشمارند مضافا به اینکه که] آیا من جز بشري هستم که برسالت آمدهام [و اینها که شما میگوئید در طاقت بشر نیست و
من چگونه [ صفحه 310 ] مقدورم باشد که اینکارها بنفسه توانم کرد چنانکه پیمبران قبل از من هم نکردند و ظهور آیات و
معجزات بر حسب مصلحت خداست نه باقتراح و مطالبه مردم]. 94 - آیا اینکه مشرکین را چه مانع است و چه چیز منصرف
ساخته است که تصدیق بخدا و رسولش نمایند با اینکه موجبات هدایت [و حجج و بینات خدائی] براي آنها آمده است و
گفتارشان اینکه باشد که آیا خدا بشري را هم بپیامبري میفرستد! [یعنی شبهه در دل آنها پیدا شود که جز ملائکه جایز نیست
خداوند رسولی مبعوث فرماید]. 95 - بگو [ یا محمّد] اگر در روي زمین فرشتگانی بودند که مطمئن و دلگرم بدنیا و لذّات آن
بودند [و از خدائی نمیترسند و بشریعتی متعبد نبودند] آنوقت براي آنها از آسمان فرشتهاي برسالت میفرستادیم [و حکمت
ایجاب ارسال رسل براي آنها مینمود و چنین چیز هم که ممتنع الوقوع است] [و چون ساکنین ارض تمامی بشراند واجب است
که پیامبرشان هم بشر باشد تا افاده و استفاده ممکن گردد و اینکه مشرکین جاهل نمیدانستند که تجانس مورث توانس و
تخالف موجب تنافر است. او بشر فرمود و خود را مثلکم || تا بجنس آیند و کم گردند گم زان که جنسیّت عجایب جاذبی
[ است || جاذب جنس است هر جا طالبی است [ صفحه 311
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 96 تا 100
اشاره
قُل کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکُم إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً [ 96 ] وَ مَن یَهدِ اللّهُ فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِدَ لَهُم أَولِیاءَ مِن
دُونِهِ وَ نَحشُرُهُم یَومَ القِیامَۀِ عَلی وُجُوهِهِم عُمیاً وَ بُکماً وَ صُ  ما مَأواهُم جَهَنَّمُ کُلَّما خَبَت زِدناهُم سَعِیراً [ 97 ] ذلِکَ جَزاؤُهُم بِأَنَّهُم
کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبعُوثُونَ خَلقاً جَدِیداً [ 98 ] أَ وَ لَم یَرَوا أَنَّ اللّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ
قادِرٌ عَلی أَن یَخلُقَ مِثلَهُم وَ جَعَلَ لَهُم أَجَلًا لا رَیبَ فِیهِ فَأَبَی الظّالِمُونَ إِلاّ کُفُوراً [ 99 ] قُل لَو أَنتُم تَملِکُونَ خَزائِنَ رَحمَۀِ رَبِّی إِذاً
اي محل « مَأواهُم » اي نجمعهم « نَحشُرُهُم » اي نصراء « أَولِیاءَ » 801- لَأَمسَ کتُم خَشیَۀَ الإِنفاقِ وَ کانَ الإِنسانُ قَتُوراً [ 100 ] -قرآن- 1
اي مقترا. ضیقا مبالغا فی البخل. « قَتُوراً » اي حطاما « رُفاتاً » اي توقدا « سَعِیراً » اي سکن لهبها « خَبَت » اقامتهم أوي یأوي اویا اي اقام
180- 159 -قرآن- 170 - 139 -قرآن- 150 - 113 -قرآن- 129 - 60 -قرآن- 105 - 36 -قرآن- 49 - 12 -قرآن- 23 - -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-96 [بگو یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] خدا گواه کافی است و براي شهادت بین من و شما بس است [که من رسول او
بسوي شمایم و آنچه را بر عهده من محوّل فرموده است بشما تبلیغ کردهام و شما در مقابل تکذیب و معاندت نمودهاید] زیرا
او بأحوال ظاهر و باطن بندگان خود دانا و بیناست [و کیفر آنها را خواهد داد]. 97 - و هر کس را که خدا راه نماید یعنی حکم
بهدایت او فرماید او [علی الحقیقۀ باخلاص و فرمانبري خود] هدایت شده است [لا غیر] و هر کس را خدا واگذارد و بیراهه
رود و گمراه گرداند هرگز براي خویشتن یاران و [ صفحه 312 ] یاورانی غیر خدا نمییابند [که قادر بر ازاله اسم ضلال از آنها
شود] و ما آنان را در روز رستاخیز برو در افتاده در عرصه محشر جمع میکنیم در حالتی که کور و گنگ و کرند [کورند از
آنکه نمیبینند آنچه آنها را مسرور سازد و گنگاند که اجازه سخنی ندارند تا براي آنها سودي دهد و کرند که نمیشنوند
آنچه گوشهاي آنها را لذّت دهد زیرا در دار دنیا چشم از دیدن حق بستند و از ذکر کلمه طیّبه دهان بستند و از شنیدن حق
گوش بستند و بباطل پیوستند] جایگاه آنها دوزخ است هر وقت التهاب آتش ساکن شود بر اشتعال آن میافزائیم [و مدام در
سوز و گداز باقی خواهند بود]. - انس بن مالک روایت کرده است که مردي عرض کرد یا نبیّ اللّه چگونه کافر در روز
قیامت [علی وجهه] یعنی برو در افتاده محشور خواهد شد! فرمود آنکس که او را در دنیا بر دو پا راه میبرد همانکس قادر است
او را روز قیامت بر صورت راه ببرد. بخاري و مسلم هم در صحیح خود اینکه حدیث را ایراد کرده و روایت نمودهاند [مجمع].
و عیاشی هم از یکی از صادقین علیه السّلام روایت کرده است که علی وجوههم اي علی جباههم [صافی]. 98 - اینکه [عقابی
که ذکر شد] کیفر [استحقاقی] آنهاست بسبب اینکه آنان بآیات ما [عقلیه و نقلیّه دالّه بر صحّت اعاده اجسام] کافر شدند و
تکذیب آیات ما را کردند و گفتند آیا وقتی که ما استخوان شویم و خورد و خاك گردیم آیا ما دوباره زنده و آفریده
میشویم. 99 - آیا [اینکه کفّار] تفکّر نمیکنند و ندانستهاند که آن خدائی که آسمانها و زمینها را آفرید [با آن عظمت و
بزرگی] قادر است بر اینکه مانند آنها را بیافریند [و چون بر خلق امثال آنها توانا باشد بر اعاده آنها هم تواناست زیرا اعاده
آسانتر از انشاء است] و براي اعاده آنها مدّت و اجلی قرار داده است [ صفحه 313 ] که شکّی در آن وقت نیست [و لا محاله
شدنی است] و ستمکاران بنفس از روي جحود و انکار از قبول آن امتناع کردند. [کاشفی گوید: بدرستی که حق تعالی مقرّر
کرده است براي فناي ایشان مدّتی که هیچ شکّی نیست در آن و آن زمان مرگ است یا بجهت اعاده ایشان اجلی نهاده که
قیامت است]. 100 - بگو [ یا محمّد باین جماعت کفّار] اگر شما مالک خزائن ارزاق و نعمتهاي خدا باشید با اینحال از بیم
اینکه بخشیدن و خرج کردن عاقبتش تمام شدن مال و فقیر شدن است امساك میکنید و بخل میورزید و انسان وجودا سخت
ممسک و بخیل است. و سعدي گوید: اگر گنج قارون بچنگ آوري || نماند مگر آنچه بخشی بري بخیل و توانگر بدینار و
سیم || طلسم است بالاي گنجی مقیم از آن سالها مینماند زرش || که لرزد طلسمی چنین بر سرش بسنگ اجل ناگهان
بشکنند || بآسودگی گنج قسمت کنند
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 101 تا 105
اشاره
وَ لَقَد آتَینا مُوسی تِسعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ فَسئَل بَنِی إِسرائِیلَ إِذ جاءَهُم فَقالَ لَهُ فِرعَونُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسحُوراً [ 101 ] قالَ لَقَد
عَلِمتَ ما أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَرضِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرعَونُ مَثبُوراً [ 102 ] فَأَرادَ أَن یَستَفِزَّهُم مِنَ الَأرضِ
ّ
ِ
فَأَغرَقناهُ وَ مَن مَعَهُ جَمِیعاً [ 103 ] وَ قُلنا مِن بَعدِهِ لِبَنِی إِسرائِیلَ اسکُنُوا الَأرضَ فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ جِئنا بِکُم لَفِیفاً [ 104 ] وَ بِالحَق
اي « بَصائِرَ » اي واضحات « بَیِّناتٍ » [ 607 [ صفحه 314 - نَّزَلَ وَ ما أَرسَلناكَ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً [ 105 ] -قرآن- 1
ِ
أَنزَلناهُ وَ بِالحَق
اي مصروفا عن الحقیر من قولهم ما ثبرك عن هذا اي ما صرفک و یجوز أن یکون « مَثبُوراً » تبصرك صدقی فی دعواي الرسالۀ
اي مختلطین ثمّ نحکم بینکم و « جِئنا بِکُم لَفِیفاً » اي أن یستخفّهم « أَن یَستَفِزَّهُم » بمعنی هالکا من قولهم ثبر یثبر ثبورا اي هلک
- 245 -قرآن- 265 - 85 -قرآن- 224 - 36 -قرآن- 74 - 13 -قرآن- 26 - لففت الشیء اي جمعته و لفیفا علی هذا اي جمیعا. -قرآن- 1
288
تفسیر معانی:
اشاره
-101 و حقّا که ما آیات واضحات یعنی معجزات نهگانه را [که عصا و ید بیضا و ملخ و شپش و غورباقه و خون و طوفان و
قحط و نقص ثمرات بود] بموسی عطا کردیم [و بموسی گفتیم] بخواه از فرعون که بنی اسرائیل را با تو بفرستد [ یا بپرس اي
محمّد صلّی اللّه علیه و آله از بنی اسرائیل یعنی از علماي ایشان همین آیات را تا صدق قول تو بر مشرکان ظاهر گردد که
چون موسی بر آنها ظاهر شد چه گذشت میان او و فرعون]- [ یا اي نبیّ ما از بنی اسرائیل بپرس با اینکه آیات نهگانه را براي
موسی فرستادیم فرعونیان با او چه کردند لذا اگر آنچه را هم اینکه مشرکین میخواهند عمل کنیم باز از مکابره و اصرار بر
عناد و دشمنی دست بردار نخواهند بود چنانکه فرعون و فرعونیان چنین کردند تا براي تو اطمینان و قوّت قلب باشد] و با همه
آیاتی که بموسی عطا کردیم و معجزاتیکه بدست او ظاهر شد فرعون باو گفت همانا اي موسی من ترا سحر شده یا ساحر
میپندارم [ یا مخبّط شده که خرد را از دست دادهاي]. در کتب تفسیر فریقین نقل شده است که: عبد اللّه بن سلمه از صفوان
عسال روایت کرده است که یکنفر یهودي برفیق خود گفت بیا برویم و از اینکه پیامبر سؤالی بکنیم و چون بحضور رسیدند از
اینکه آیت پرسیدند که [ صفحه 315 ] آیات نهگانه چیستند! حضرت فرمود آیات نهگانه اینکه احکامند: [ 1] بخدا شرك
[ نیاورید [ 2] دزدي نکنید [ 3] زنا نکنید [ 4] جانی را که خدا محترم ساخته و ریختن خون او را حرام کرده است مکشید [ 5
بیگناهی را در نزد سلطان مبرید تا او را بکشد [ 6] جادوگري و سحر مکنید [ 7] ربا مخورید [ 8] بزن محصنه شوهردار تهمت
مزنید [ 9] در روز جنگ پشت بدشمن و فرار مکنید و بالاخص شما یهودان در روز شنبه از حدّ خود تجاوز منمائید. یهودي
چون اینکه بشنید دست و پاي آنحضرت ببوسید و گفت شهادت میدهم که تو پیمبري. 102 - موسی گفت محقّقا دانستهاي که
اینکه آیات و معجزات را جز پروردگار [مربّی و مدبّر و خالق] آسمانها و زمین کس دیگري ظاهر و نازل نمیکند و اینکه
معجزات آیات روشن بینا کننده و بصیرت دهندهاي دلیل بر نبوّت من و صدق دعوي من هستند [و لکن تو عناد میکنی] و
همانا من ترا اي فرعون بواسطه کفر و انکارت منصرف از خیر و مطبوع بر شرّ میدانم یا یقین دارم که تو هالکی و فرجام کارت
بهلاکت و ثبور خواهد بود. از علی علیه السّلام مروي است که بخدا سوگند دشمن خدا را علمی نیست و لکن موسی است که
- علم دارد نزول آیات از پروردگار آسمانها و زمین است و بنابراین [لقد علمت] بضمّ تاء و بصیغه متکلّم خوانده میشود. 103
بنابراین فرعون اراده کرد آنها را [یعنی موسی و سبطیان بنی اسرائیل را] از زمین [مصر و فلسطین و اردن] نفی بلد و ریشهکن
کند ولی ما او را [یعنی فرعون را] و هر کس [از لشکریان او] که از قبطیان با او بودند بتمامی در دریا غرق نمودیم [که احدي
از آنها نجات نیافت و احدي از رسولان هلاك نشد]. 104 - و گفتیم بعد از او [یعنی بعد از هلاك و غرق فرعون و پیروانش]
ببنی اسرائیل که در زمین [مصر و شام] سکنی بگزینید و چون وعده آخرت [ صفحه 316 ] [یعنی روز قیامت] فرارسد شما را
جمعا و مختلط با یکدیگر [و جماعتی آمیخته بهم] از قبور برانگیخته و بموقف حساب و جزاء میآوریم. 105 - و ما قرآن را
بحق بر تو نازل کردیم و بحق قرآن نازل گردید [یعنی ما از فرستادن قرآن اراده نازل کردن حق و صواب نمودیم و آن ایمان
بقرآن و عمل بمندرجات در آن است و قرآن هم بحق و صواب نازل شده زیرا متضمّن حق است و بسوي حق دعوت میکند]
و ما ترا نفرستادیم مگر اینکه مژده دهنده [بثواب بفرمانبران] و ترساننده [از عقاب بنافرمانان] بوده باشی [و بر تو جز مژده دادن
و ترسانیدن کاري نیست].
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 106 تا 111
اشاره
وَ قُرآناً فَرَقناهُ لِتَقرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُکثٍ وَ نَزَّلناهُ تَنزِیلًا [ 106 ] قُل آمِنُوا بِهِ أَو لا تُؤمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا العِلمَ مِن قَبلِهِ إِذا یُتلی
عَلَیهِم یَخِرُّونَ لِلأَذقانِ سُجَّداً [ 107 ] وَ یَقُولُونَ سُبحانَ رَبِّنا إِن کانَ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعُولًا [ 108 ] وَ یَخِرُّونَ لِلأَذقانِ یَبکُونَ وَ یَزِیدُهُم
خُشُوعاً [ 109 ] قُلِ ادعُوا اللّهَ أَوِ ادعُوا الرَّحمنَ أَیا ما تَدعُوا فَلَهُ الَأسماءُ الحُسنی وَ لا تَجهَر بِ َ ص لاتِکَ وَ لا تُخافِت بِها وَ ابتَغِ بَینَ
556 وَ قُلِ الحَمدُ لِلّهِ الَّذِي لَم یَتَّخِ ذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شَرِیکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِنَ - ذلِکَ سَبِیلًا [ 110 ] -قرآن- 1
اي نزّلناه مفرقا آیات علی حسب الحوادث و قیل فرقنا فیه الحق « فَرَقناهُ » [ 174 [ صفحه 317 - وَّ کَبِّرهُ تَکبِیراً [ 111 ] -قرآن- 1
ِ
الذُّل
اي حاصلا لا محاله « لَمَفعُولًا » یَخِرُّونَ لِلأَذقانِ اي یسقطون علی وجوههم ساجدین » اي علی مهل « عَلی مُکثٍ » من الباطل
و لا تخفض « وَ لا تُخافِت » و لا تعلن « وَ لا تَجهَر » اي فله أحسن الأسماء « فَلَهُ الَأسماءُ الحُسنی » اي ضراعۀ و تواضعا « خُشُوعاً »
- 200 -قرآن- 223 - 152 -قرآن- 187 - 112 -قرآن- 128 - 13 -قرآن- 98 - صوتک و المخافتۀ و الخفت إسرار المنطق. -قرآن- 1
106 - [و بر تو نازل کردیم یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] قرآن را 349- 319 -قرآن- 333 - 281 -قرآن- 305 - -233 قرآن- 253
بطور پراکنده [و بتفصیل سور و آیات یا بوسیله آن جدا کردیم حق را از باطل یا قرار دادیم بعض آنرا خبر و بعض آنرا امر و
پارهاي از آنرا نهی و برخی وعده و برخی وعید و آنرا یکجا و بطور مجموع نفرستادیم و بین اوّل و آخر آن بیست و چند سال
فاصله شد] تا تو آنرا بر مردم بطور تأنّی و با مهلت بخوانی [که در دلهاي آنها جایگیر شود و در آن تفکّر کنند و بعجله تلاوت
نشود که مفهوم آنها گردد و براي حفظ آسانتر باشد] و آنرا نازل کردیم نازل کردنی [بر حسب مصلحت و مورد حاجت و
وقوع حوادث]. 107 - بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله باین گروه مشرکین] ایمان بیاورید بقرآن یا ایمان نیاورید بآن [نه از
ایمان شما بآن چیزي افزوده و نه از امتناع شما چیزي از آن کاسته میشود ایمان شما سودش بخودتان میرسد نه بغیر شما و
ترك ایمان شما زیانش عاید خودتان است و بغیر شما زیانی نمیرساند] أمّا آنانکه پیش از نزول قرآن علم کتاب بآنها عطا شده
-108 [ است [مانند عبد اللّه بن سلام و غیره] چون قرآن بر آنها تلاوت شود با زنخ یعنی برو بسجده در میآیند. [ صفحه 318
و [در سجده] میگویند پاك و منزّه است پروردگار ما [از آنچه مشرکان باو نسبت میدهند] حقّا که وعده پروردگار ما بحق و
یقین برآوردنی و وفا شدنی است و نمیشود که وفا نشود]. 109 - و بر رو بحال سجده میافتند و میگریند [از ترس تقصیر و
عبادت و شوق بثواب و بیم از عقاب] و مواعظی که در قرآن است بر فروتنی آنها نسبت بخدا [و تسلیم بأمر حق و طاعت او]
میافزاید. لمعه نور تجلّی از قدم || بر حدوث افتد فرو ریزد ز هم پس خشوع اینجا زوال هستی است || وز بلندي موجب
اینکه پستی است چون تجلّی کرد اوصاف قدیم || پس بسوزد وصف محدث را کلیم 110 - بگو [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و
آله] [باین مشرکین و منکرین بنبوّت خودت] خدا را بنام [اللّه] یا بنام [رحمن] بخوانید بهر نام باشد بخواهید بخوانید همانا او را
نامهاي نیکی است [زیرا اسمهاي او از صفات حسنه یا معانی حسنه یا افعال حسنه او حکایت میکند و اسماء مشتق از افعالند] و
دعاء یا نماز خود را بصداي بلند مخوان [که مشرکین بشنوند و بد بگویند و آزارت دهند] و بصداي خفی و آهسته هم که
خود نشنوي] مخوان [که دوستان و مؤمنین نشنوند] و بین اینکه دو را طلب کن [یعنی نماز روز را آهسته و نماز شب را بلند و
بجهر بخوان]. 111 - و بگو حمد و ثنا مختص خدائیست که فرزندي اختیار نمیکند [زیرا او ربّ است و مربوب نتواند بود] و
براي او شریکی در پادشاهی و سلطنت و الوهیّت نیست [زیرا اگر شریکی باشد محتاج باعانت اوست و معبود عاجز و محتاج
نخواهد بود]. واحد اندر ملک او را یار نی || بندگانش را جز او سالار نی نیست خلقش را دگر کس مالکی || شرکتش
دعوي کند جز هالکی!] و براي او یار و یاوري نیست تا او را از ذلّت و خواري برهاند [زیرا او [ صفحه 319 ] بذاته و بنفسه قادر
و مقتدر و عزیز است و جز او هر چه هست مقهور و ذلیل است] و او را بزرگ بشمار بزرگ شمردنی که تعظیمی برابر آن
نباشد [یعنی حق را بزرگتر دان از وصف واصفان و معرفت عارفان. فکرها عاجز است ز اوصافش || عقلها هرزه میزند لافش
[ عقل عقل است جان جان است او || آن کز او برتر است آنست او [ صفحه 320